یک نفر که می خواهد حرف بزند. کاش گوشی باشد که بشنود...گرچه این هم جزئی جدایی ناپذیر از روزمرگی های ماست؛همین نشنیدن را می گویم.
توضیح بیش تر این که: یک دختر متولد سوم آبان شصت و هفت،دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان اما در رشته ای بی ربط... از وابستگی، تعلق و پایبندی بیزارم، عاشق مسافرتم و از ثبات و سکون، فراری. هر چه تعداد دوستانم بیشتر باشد، خوشحال تر خواهم بود. گرچه هنوز دوستی واقعی نیافته ام، یعنی کسی که تا حدودی هر چند اندک شبیه خودم باشد. با این حال فعلاً می شود با همین ها ساخت. گهگاه چیزهایی می نویسم که می گویند:رمان، داستان بلند، داستان کوتاه، بلاگ پُست. گهگاه تر هم چیزهایی می کِشم که می گویند: رئال، آبستره، سورئال، کوبیسم، امپرسیون. کلاً دختر خوبی ام، اما متاسفانه آدم چندان خوبی نیستم و سعی هم نمی کنم که باشم. شعار خاصی ندارم جز این که یک بار به یکی از دوستانم گفتم: راحت باش، سخت نگیر و زندگی کن!